کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محسن راحت حق     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

در میانِ کوچه‌ها بدجور سرگردان شدم            بی‌کس و تنها در این وادی غم، حیران شدم
پشتِ من خالی شد از این مردمِ بی‌عاطفه            چون عمویم مرتضا در کوچه‌ها گریان شدم


کاش می‌شد تا خبردارت کنم کوفه نیا            ظاهراً مسدود شد راه و منم زندان شدم

از در و دیوار می‌بارد فقط خنجر زدن            طینتِ اینجاست نامردی ببین باران شدم
حضرت ارباب جای تو در قلبِ من است            عاشقت هستم دوباره بی‌سر و سامان شدم
شکر می‌گـویم که در سردفـترِ کرببلا            دومین آئینه‌ام که در رهت قـربان شدم
دست‌هایم بسته شد مانندِ
حیدر ای خدا            یادم افـتاد از مدیـنه آتشِ سـوزان شدم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد! همانگونه که کتب: تاریخ الامم والملوک ۵ /۳۷۵؛ اللهوف ۴۰؛ مُثیرُالأحْزان ۱۱۲؛ الکامل فی‌التّاریخ۱۱ /۱۱۶؛ بحارالأنوار۴۴ /۳۳۸؛ منتهی‌الآمال ۳۶۵؛ نفس‌المهموم ۸۲؛ مقتل امام حسین ۱۵۳؛ مقتل مقرّم ۵۶؛ قمقام ۲۸۵؛ مقتل جامع ۱ /۴۸۴ ذکر شده است اولین شهید کربلا کسی به نام سلیمان معروف به ابارزین است که همزمان با مسلم بن عقیل نامۀ سیدالشهدا را برای اهالی بصره برد، ابن زیاد ملعون قبل از آنکه به کوفه بیاید در شهر بصره سلیمان را به شهادت رساند سپس به کوفه آمد

شکر می‌گـویم که در سردفـترِ کرببلا            اولین آئـینه‌ام که در رهت قـربان شدم

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در ورود کاروان به کربلا

شاعر : حبیب الله چایچیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

الـسـّلام ای سـرزمـین کـربـلا            الـسّـلام ای مـنـزل نــور خـدا

السّلام ای وادی دلجوی عشق            وَه‌ چه‌خوش می‌آید اینجا‌ بوی عشق


السّـلام ای خـیـمه‌گاه خـواهرم            قـتــلـگـاهِ جـانـگـدازِ اکــبــرم

کـربـلا؛ گهـوارهٔ اصغر تویی            مقـتـل عـباس مَه پـیکـر تویی

آمـدم آغـوش خود را بـاز کن            بستر مهـمان خود را ساز کن

آمـدم بـا شَـهــپَـر جــان آمــدم            آتـشـم امّـا چـو طــوفـان آمـدم

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در ورود کاروان به کربلا

شاعر : ناصر تبسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن قالب شعر : قصیده

ای کرب و بلا بشنو خونین خبر آوردم           در سیـنـۀ سـوزانم مـوجی شرر آوردم
جـان در گـرو عـهــد پـیـمـان ازل دارم           هـیـهـات من الـذّلـه با چـشـم تـر آوردم


شوریـده دلانی را سرمـست فـنـا فی‌اللّه           هـفـتاد و دو مـهـمان فـرزانه فـر آوردم
من زادۀ زهـرایـم مـخـمـور مـی بـاقـی           در عـشق تـمـنّـایت سـوز جگـر آوردم
ای وادی مـیـقـات عـشـاق خـدا بـنـگـر           اعـوان خـدا جـوی نـیـکـو سـیـر
آوردم
جـمـعی عـرضی امّا با
جـوهـرۀ ایـمان           دست از دل و جان شسته فارغ ز سر آوردم
جان بر کف احـبّـا را از بـارقـۀ ایـمان           خـوبـان خـلایق را بـین هم‌سفـر آوردم
آنانکه از این دهر فانی به عیان سیرند           در سیر عـبـودیّت صبر و ظفـر آوردم
یک عـقـد ثریّا را کردم به سرا دعوت           در دایـرۀ عـرفان شـمس و قـمر
آوردم
اُمّات که هر یک را طفلان طُفیلی داشت           نـالان و پـریشان با اشک بـصر آوردم
شیرخواره بود از ما آسوده دلی سلب است           خـیـلی ز پی وصـلـت اهل نظـر آوردم
یاران صدیق القول یکرنگ و وفاپرور           بی‌مثـل در این دنـیا گـنـج گـهـر آوردم
هر تک
تکـشان مردی در مسند آزادی           برتر ز ملک بهتر از سیم و زر آوردم
دل سوختگانی از هر دشت و دمن طرفی           پیـر و زن و فـرزند و زیبا پسر آوردم
شیرخواره علی اصغر شهزاده علی اکبر           دو شاخ گل از نسل خـیـرالبـشر آوردم
بر
حـرمـله گـو تـیـرش آماده کـند زیرا           قـربـانـی تـیـرش را سنّ صـغـر آوردم
شـبـه رخ احـمد
را با طـرّۀ مشـکـیـنش           تـا بــاز نـمــایــانـد شـقّ الـقــمـر آوردم
یک دختر خوش منظر همراه علی اکبر           شیرین سخـنی مثل شهد و شکر آوردم
عـبّاس دلاور را بـی‌مـادر و فـرزنـدش           بر زینب و کـلـثومم محکـم سپر آوردم
دادم عـلـم وحـدت بر دوش هـمـایـونش           تا حـفـظ کـنـد آنـرا روز خـطـر آوردم
او مـظـهـر مـرآت قــتّـال الـعـدو بـاشد           سـردار سـپـاهی را شـد مفـتخـر آوردم

گفتم که در این صحرا ما کشته شویم باید           از خون شـهـیدان دین یـابد ثـمر آوردم
بـگـذار عـیـالات خـود را به امـید حـق          
اشک از مژه دیدم چون ریزد مطر آوردم
گـفـتا که تـوئی مـولا من تـابع فـرمانت           کی امـر امـامـم را عـذری دگـر آوردم
این جان
و تن از بهر فرمان تو پروردم           من رخت سلامت را از جان بدر آوردم
گر دست و سر و چشمم باشد به تو قربانی           شادم که به جا امر و شـرط پدر آوردم
هر
چند سیه باشد پیوسته "صفا" رویش           هر در که زدم نفعی باشد ضرر آوردم
بـی‌مـزد مـکـن امّـا جـان هـمه یـارانت           چون روز
جزا با خود چندین اثر آوردم
با یاد تو یک عمری دانی که چه خون خوردم           با اشک غمت شب را من تا سحر آوردم

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، «اذل» به معنی ذلیل تر است «ازل» به معنی روز نخست است؛ لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

جـان در گـرو عـهــد پـیـمـان اذل دارم           هـیـهـات من الـذّلـه با چـشـم تـر آوردم

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدّارین آمده است لذا بیت زیر تغییر داده شد، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

شش‌ماه بود از ما آسوده دلی سلب است           خـیـلی ز پی وصـلـت اهل نظـر آوردم

شش‌ماهه علی اصغر شهزاده علی اکبر           دو شاخ گل از نسل خـیـرالبـشر آوردم

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید     صفت قتال العرب را معاویه لعنة الله علیه برای تخریب حضرت علی گذاشت تا مردم را از ایشان بترساند، امیر المؤمنین قاتل اعراب نبود بلکه قاتل دشمنان اسلام بود

او مظـهـر مـرآت قـتّـال الـعـرب بـاشد           سـردار سـپـاهی را شـد مفـتخـر آوردم

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در ورود کاروان به کربلا

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

شیون و غوغا مکن زینب خدا صبرت دهد            صبر کن خواهر الهی مصطفا صبرت دهد
لـرزه افـتاده به دستانت کمی آرام باش            بر لبم دارم دعـا خیرالنسا صبرت دهد


بعدِ من با لشگرِ غارت مواجه می‌شوی            حق تو را در جنگ با این اشقیا صبرت دهد

بازوانت می‌شود خیلی کبود از ضربه‌ها            کاش یزدانت میانِ ضربه‌ها صبرت دهد
می‌شوی مانند زهـرا مادرم یاسِ کـبود
گاه می‌پرسی ز خود آخر گناهِ ما چه بود؟
گوش کن زینب که این وادی یقین دارم مناست            آب و خاکش با دل و جانِ حسینت آشناست
وعده‌گاهِ ماست این وادی،محلِّ آخر است            لب فرو بند از گله اینجا قرارم با خداست
رنجـشِ بسیار می‌بـینی تحمّل کن فقـط            پرچمِ این نهضتِ عظما به دستانِ شماست
از چه لطمه می‌زنی ای مهربان همراهِ من            می‌دهم پاسخ سوالت را که اینجا کربلاست
چند روزی بیشتر مهمان نباشم در برت
ای فـدای اشک‌ها و سیـنۀ غـم‌پـرورت
این همان جایی‌ست که آئینه‌ها را می‌کُشند            بینِ گـودالِ وفـا؛ کـوه وفـا را می‌کُشند
این همان جایی ست که شیرخواره‌ام پر می‌کشد            پیشِ چشمانِ خودم سرِّ دعا را می‌کُشند
اربـاً ارباً می‌شـود جـسـمِ عـلـی اکـبرم            خواهـرم پیـغـمبر کـربـبلا را می‌کُـشند
می‌شود دستانِ ساقی‌ام جـدا
از پیکرش            زادۀ امّ البـنـیـن مـاهِ لـقـا را می‌کُـشـنـد
خواهرم آرام‌تـر این کـربلا کرببلاست

می‌شود روزی ببینی که سرم بر نیزه‌هاست

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد و ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

دست و پا را گم نکن زینب خدا صبرت دهد            صبر کن خواهر الهی مصطفا صبرت دهد

بعدِ من با لشگرِ غارت مواجه می‌شوی            حق تو را با دشمنان اشقیا صبرت دهد

این همان جایی‌ست که آئینه‌ها را می‌کُشند            بینِ گـودالِ وفـا؛ اندر وفـا را می‌کُشند

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدّارین آمده است لذا بیت زیر تغییر داده شد، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

این همان جایی ست که ششماهه‌ام پر می‌کشد            پیشِ چشمانِ خودن سرِّ دعا را می‌کُشند

زبانحال حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها در ورود به کربلا

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

این بیابان چه غـم افزاست بیا برگردیم            این چه منزل گه و مأواست بیا برگردیم

عمه جان خیمه مزن دردل این وادی غم            چشمم از اشک چو دریاست بیا برگردیم


در بیابان عطش بیش از این پیش مرو            پیـش رویم صف اعـداست بیا برگردیم

تـرسم این است بمـانـیم غـریب و تنهـا            مقصدت گرچه همین جاست بیا برگردیم

توگل یاس علی هستی ومن یاس حسین            جـای ما گـلـشن زهـراست بیا برگردیم

تشنۀ عـشـقم و غم نیست ز بی‌آبی لیک            طفل شیرخواره دراین جاست بیا برگردیم

کی توان دید دراین گلشن عطشان، برخاک            پـاره پـاره تـن سـقـاست بـیـا بـرگـردیم

تـا نـدیـدم پــدرم بـیـن هـزاران دشـمـن            غرقه خون بی کس و تنهاست بیا برگردیم

پیـش از آنی که بـسـوزد حـرم آل عـلی            گر رهی جـانب دریـاست بـیا برگردیم

ای «وفایی» تو ز سـوز دل ما باز بگو            این بیابان چه غم افـزاست بیا برگردیم

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدّارین آمده است لذا بیت زیر تغییر داده شد، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

تشنۀ عـشـقم و غم نیست ز بی‌آبی لیک            طفل شش ماهه دراین جاست بیا برگردیم

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در ورود به کربلا

شاعر : حیدر توکلی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ای مرا دلـبر و دلـدار، بیا برگـردیم            خیمه برپا مکن این‌بار، بیا برگردیم

دم به دم دشـمـن تـازه‌نـفـسـی می‌‌آیـد            تا که فرصت بود‌ ای یار، بیا برگردیم


باغبانا به تو و تک‌تک گل‌هات قسم            کار گـلـزار شـود زار، بیا برگـردیم

از نگـاه همه زن‌های حـرم غم بارد            تـا نگـشـتـیـم عـزادار، بـیا برگـردیم

تو نداری سر بازار جفا، یوسف من            غیر شـمـشیر خـریـدار، بیا برگردیم

دشمن از دیدن عـباس دلش می‌لرزد            تا سر پـاست عـلـمـدار، بیا برگردیم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در ورود به کربلا

شاعر : محمود اسدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

یا اخـا ای تو مـرا یـار بـیا بـرگـردیم            لالـۀ احــمـد مـخـتـار بـیـا بـرگـردیـم
تو همه دلخوشی‌ام هستی و گردد بی‌تو            آسـمـان بـر سـرم آوار بـیا بـرگـردیم


به همان لحظه که بر سینه،زد آسیب لگد            قـسـمت می‌دهـم ای یـار بیا برگردیم
می‌رسد بـوی جـدایی به مشامم اینجا            می‌شود جسم تو خـونبار بیا برگردیم
خـیـمه بر
پا مکن اینجا، به دلم افتاده            می‌دود طفـل تو بر خـار بیا برگردیم
تا رسیـدیم به این دشت شدم دلـواپس            بـهـر دسـتـان عـلـمدار بـیـا برگـردیم

گر بمانیم در این دشت ز ضرب سیلی            چـشـم دردانه شـود تـار بـیا برگردیم
تا که با خـنـده نبـردند عزیزان تو را            به سـر کـوچه و بـازار بـیا برگـردیم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن مطالب و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

تا رسیـدیم به این دشت شدم دلـواپس            بهر چـشـمان عـلـمدار بـیـا برگـردیم

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن حذف شد؛ همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.  ضمناً تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدّارین آمده است

بیم دارم که سر کودک ششماهه شود            به سـر نـیـزه گـرفـتـار بـیا برگـردیم

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در ورود کاروان به کربلا

شاعر : علی انسانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

ای سرزمین کـربلا ای کـوی جانـانم            بنگر به پیر و کودک و خیل جوانانم
حاجت به
قـربانی نباشد ای مِنای من
            آورده‌ام قــربـانـیــان عـیــد قــربــانـم


چون باغبان هم لاله و هم یاسمن دارم            یک باغِ گل نه، صد گلستان گل به دامانم

پُر گُرگ اگر صحرا شود عباسِّ من شیرست            آب آورست او از برای تـشنه طفلانم
من قامت خود پیش دشمن خَم نمی‌سازم
            آزاده و پَـروَرده زهـرا روی دامـانـم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در ورود به کربلا

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

یک نظر کن حال و روز مضطرم در این دیار           ای عزیزِ فـاطمه دیده ترم در این دیار

با ورودت حزن و اندوهی دو چندان آمده           از غمت آقا گریبان می‌درم در این دیار


چون کـبـوتر آمدم دنـبالِ تو امّا حـسین           بال و پر بشکسته هستم بی پرم در این دیار

تکیه کن بر خواهرت مستحکمم مانندِ دژ           خواهری ها یک طرف!چون مادرم در این دیار

ترسم از تکرارِ کوچه دردلِ کرببلاست           گرد و خاکی شد دوباره معجرم در این دیار

کاش می‌شد تا که تدبیری بیاندیشم تو را           دائماً در فکرِ زیرِ حنجـرم در این دیار

نیزه‌ها از دور پیدا شد برادر بی‌حساب           در خیالِ خود به فکرِ این سرم در این دیار

تکیه گاهم کو؟ محافظ کو؟ قرارِ من کجاست؟           پس کجا مانده ست این آب آورم دراین دیار

کو ابوالفضلم؟ که پائین آورد از ناقه‌ها           کودکانِ خسته جان و پرپرم در این دیار

دشمنانِ دین فـراوانند ای سـالارِ عـشق           ارباً اربا می‌شود پیغـمبرم در این دیـار

حـیفِ این قـدِّ رسا و جلـوه‌گـاهِ احـمدی           حیف از شهزاده‌ات از اکبرم در این دیار

این سپـیدی گـلو ذبحِ سه شعـبه می‌شود           می‌رود در خواب گویا اصغرم در این دیار

: امتیاز

ذکر مصائب ورود کاروان سیدالشهدا علیه‌السلام به کربلا

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : غزل

ذکر لبت در هر قـدم؛ إنّا إلیه راجعون            ورد زبـانت دم به دم إنّا إلیه راجعـون

از کوفیانِ کینه‌ای بسیار داری خاطره            از فـتـنـۀ اهـل سـتـم، إنّا إلیه راجعـون


غم در دلت افتاد تا گفتند اینجا کربلاست            شد خیمه برپا با عـلَم، إنّا إلیه راجعون

دلواپسی و بغض زینب آتشت می‌زد ولی            گفتی که ای اهل حرم، إنّا إلیه راجعون

دارد قـرائت می‌کـند مادام دشت نـیـنوا            این آیه را با آه و غم، إنّا إلیه راجعون

آماده شد محض نجاتِ خلق؛ کشتیِ نجات            تا خواندی از لطف و کرَم، إنّا إلیه راجعون

در زیر نور ماه مُشتی خاک را برداشتی            گـفـتـی خـدایـا آمـدم! إنّا إلیه راجعون!

: امتیاز

مدح و مرثیه سیدالشهدا علیه‌السلام و ورود کاروان به کربلا

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

لحظه لحظه عمر خود را خرج حضرت می‌کنم            جز حرم جایی روم احساس غربت می‌کنم
حاجت خود را اگر یک شب بگیرم می‌روم            لذتش را با تمام شهـر قـسمت می‌کنم


گریۀ در روضه‌اش یعنی همان خیرالعمل            اشک می‌ریزم برای او، عبادت می‌کنم

راه او یعـنـی همان إِنَّا هَـدَینـاهُ الـسَبـیل            بچـه‌هـایم را بدین گونـه هدایت می‌کـنم
حولۀ احرام من شال عزای روضه‌هاست            حـاجی کـربـبـلایم قـصد قـربت می‌کـنم
دور شش گوشه‌ش ذکر تلبیه سر می‌دهم            من خدا را زیر آن قبه زیارت می‌کـنـم
در لباس نوکری موی سپیدم آرزوست            تا نفس دارم درِ این خانه
خدمت می‌کنم

کنج هیأت تا بگیرم اذن خدمت سرخوشم            من به یک لقمه از این سفره قناعت می‌کنم
حُبّ مولایم برای من ملاک دوستی‌ست            من فقط با دوستدارانش رفـاقت می‌کـنم
زینت امروز روضه خون “زین الدین” هاست            از شهیدان هم میان روضه دعوت می‌کنم
با محرم با صفر اسلام جاوید است و بس            یـادی از نـطق امـام پـیـر امّت می‌کـنـم
امتـداد روشن “هـیـهـات من الـذلـه” را           
در میان روضه‌ها هرشب روایت می‌کنم
باز هم از جنس عهد مسلم و حرّ و حبیب            با حسین عصر خود تجدید بیعت می‌کنم
هم خودم هم بچه‌هایم هم پدر هم مادرم            هرچه دارم را فقط خرج
ولایت می‌کنم
من به امید اجابت روز و شب با سوز دل            در قـنـوت خود تمنـای شهادت می‌کـنـم
آمدم امـشب بـخوانـم از
شـهـیـد کـربـلا            روضه خوانش هستم و ذکر مصیبت می‌کنم
با سلام گـریه دار “یا لثـارات الحسین            هرشب از مهدی زهرا کسب رخصت می‌کنم
زینب و کرب وبلا مرثیه‌ای مکشوفه است            به خود آقـا قـسـم دارم رعـایت می‌کـنم

روضه‌هایش می‌برد دل را به سوی کربلا

بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا

سالها از درد هجرش چشم زمزم گریه کرد            گریه کرد از غصه، اما باز هم کم گریه کرد
نه فقط یعـقـوبی از هجر نـگاه یوسفـش            بلکه حتی آیه‌آیه سـورۀ غـم گـریه کرد
پابه پای
ناله‌ام در عرش موسی ناله زد            پابه پای گریه‌ام عیسی بن مریم گریه کرد
پیش از آن که ما بباریم از غم عظمای او            جبرئیل از روضه‌هایش خواند و آدم گریه کرد
فاطمه منـزل به منـزل از منـا تا نـیـنوا            در میان قـافـله از فـرط ماتم گریه کرد
قبل از انگشتر که بر انگشت آقا اشک ریخت            بی‌گمان در دست پرچم دار پرچم گریه کرد
کربلا با غـربـتـش آمد به استـقـبال‌شان            کربلا بر زائران خود دمادم گریه کرد
با تـماشـای عـلی در زیر هـرم آفـتـاب           
کربلا که جای خود حتی خدا هم گریه کرد

پیش چشمانش تداعی می‌شود صحرای خون
می‌تراود از لـبـش إنـا الـیـه راجـعــون

دارد از یک سو سنان همراه لشگر می‌رسد            شمر از سویی دگر با چند خنجر می‌رسد
هم صدای طبل جنگ و هم صدای هلهله            هم صدای کیسه‌های مملو از زر می‌رسد
این طرف هفتاد و اندی مسلم بن عوسجه            آن طرف نیرو ولی چندین برابر می‌رسد
نه فـقـط تازه نـفس‌هایی شبـیه حـرمـلـه            پیرمرد چکمه پوشی با عصا سر می‌رسد
هرچه که دارم تصور می‌کنم انصاف نیست            گـلۀ گـرگی برای یک کـبـوتر می‌رسد
هر که نعل تازه از
بازار کوفه می‌خرد            ساعـت اول نشد ساعـات آخـر می‌رسد
تا که خورجین از طلا و سکه آخر پُر کند            خولی بی‌چشم و رو با پا نه با سر می‌رسد
مطمئنم به همین زودی قـیامت می‌شود            جـادۀ کـرببـلا دیگر به محـشر می‌رسد
محشری که خستگی آن به قاسم می‌رسد            محشری که تشنگی آن به اصغر می‌رسد
به برادر تیر و تیغ و نیزه و چوب و عصا            تازیانه، کعب نی، سیلی به خواهر می‌رسد

کربلا آغاز درد و غصه‌های زینب است
شاهد زنجیرها بر دست و پای زینب است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل عدم رعایت توصیه‌های مراجع و علما؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رعایت توصیه‌های مراجع، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

استخوانی پیش پایم هم بیندازد بس است            من به یک لقمه از این سفره قناعت می‌کنم

مدح و ویژگی های کاروان سیدالشهدا علیه‌السلام در راه کربلا

شاعر : علی انسانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

این قافله را راحله جز عشق و وفا نیست           در سـیـنهٔ آدیـنه، جز آئـین صفـا نیست

جز در بَرِ یکتا قدِ این فرقه دو تا نیست           حتّی جرس قافـله، غافـل ز خـدا نیست


رکن و حَجَر و حِجر، ز هجر است پریشان

زمـزم ز دو چـشم آب بریزد پیِ ایشان

اینان که روانـنـد، هـمه روح و روانـند           این سلـسـله هر یک‌تنـشان جان جهانند

این طایفه از طفل و جوان، پیر زمانند           این قافـله شب تا به سحر، نافـله‌ خوانند

بازار جـهـان این هـمـه سـرمـایه ندارد

گـلـزار جِـنـان ایـن قَــدر آرایــه نـدارد

این قـافـلـه جـز عـشـق، ره‌آورد نـدارد           عشقی که به جز سوز و غم و درد ندارد

یک آیـنـه، بر چـهـرهٔ خـود گَـرد ندارد           جـز شـیـرزن و غـیر جـوانـمـرد ندارد

مُحـرِم شده از کـعـبـهٔ گِـل، راه فـتـادند

از گِل به سوی کعـبهٔ دل، روی نهـادند

ایـنـان همه از خـانـهٔ خود، دربـدرانـنـد           بر بـاغ دل فـاطـمـه، یـکـسـر ثـمرانـند

اینان پـسـر عـشـق و، مـحـبّت پدرانـند           با شور حـسـینی به نـوا، جـامـه‌درانـنـد

دین را به فداکاری این طایفه، دِیْن است

وین قافـله را قـافـله‌سالار، حسین است

این قافله را بانگ جرس، گریه و ناله‌ست           این قافله نی، باغ گُل و سوسن و لاله‌ست

از نـور، به گِرد رُخشان حلقهٔ هاله‌ست           در محمل خود، حاجیه بانوی سه‌ساله‌ست

با سـورهٔ عـشـق آمده، هـفـتاد و دو آیـه

چون ماه و ستاره پی هم، سایه به سایه

این طفل، به غیر از دُرِ دُردانه نبوده‌ست           دردانهٔ من، با مـوی بی‌شانه نبـوده‌ست

جایش به جز از دامن و بر شانه نبوده‌ست           گنج است، ولی گوشهٔ ویرانه‌ نبوده‌ست

این دخـتر من، نـازترین دختر دنیاست

دختر نه، که در مِهر و وفا، مادر باباست

ای کعبه ببین، غرق صفا مُحرِمشان را           ای کـوفه چه کردی بدنِ مُسلـم‌شان را؟

ای مـاه بـبـیـن مـاه بـنـی‌هـاشـمـشان را           ای سَرو بـبـین سـروِ قـدِ قـاسـم‌شـان را

ای صبح کجا آمده صـادق‌تر از اینان؟

ای عشق بگـو نامده عـاشق‌تر از اینان

چاووش عزا همره من روح الامین است           ای خصم اگر تیر و کمانت به کمین است

در دستت اگر کعب نی و نیزهٔ کین است           سـردار سـپـاهـم پــسـر اُمّ بـنـیـن اسـت

آورده‌ام از جــان شــمـا تـاب بـگــیـرد

چشمی که ز چشمان شما، خواب بگیرد

ای قوم هوس! عشق، هواخواه حسین است           سرهای سران، خاک به درگاه حسین است

خورشید فلک، مشتری ماه حسین است           ای روبَهیان، شیر به همراه حسین است

آن فضل که در قافله‌ام نیست، کدام است؟

عـبّاس، تـرازوی مرا سنگ تـمام است

ای روشـنی چـشـم و، چـراغ دل زینب           کـشـتـی نـجـات هـمـه و سـاحـل زیـنب

وی مـاه رخـت روشـنی محـفـل زیـنب           دوری مکن از دیده و از محـمل زینب

دارد ســفــر مـا سـفـر دیـگـری از پـی

من روی شتر راه کنم طی، تو سر نی

: امتیاز
نقد و بررسی

مصرع اول بیت زیر شایسته اهل بیت نیست و ما اجازه نداریم آنها را با چنین الفاظی خطاب کرده و یاد کنیم لذا توصیه می شود از خواندن آنها خوداری نمائید

ایـنـان همه از خـانـهٔ خود، دربـدرانـنـد           بر بـاغ دل فـاطـمـه، یـکـسـر ثـمرانـند

مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : مجتبی دسترنج نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

شب جمعه است، بیا حال مرا بهتر کن            فکـر دلـواپـسیِ قـلـب من مضطـر کن

این شب جمعه اگر مقصد تو کرببلاست            نـزد اربـاب دعـایی به من نـوکـر کـن


گذر عـمرِ منِ بی‌سرو پا بر تو نخورد            عــزم دیـدار مــرا در نـفـس آخـر کـن

عمر من رفت و تو را درک نکردم آقا            فهم من درخورِ درک تو نشد باور کن

چِـقَـدَر نام تو بـردم به زبـانم، یک بار            تو صدایم بزن و خوش دلم ای دلبر کن

سهم من از تو فـراق تو شده غـم دارم            منّـتی بر سر من نِه، تو غمم کمتر کن

عـاشـق کرب وبلا، عـاشق دیـدار توأم            هر دو را قسمت من حق شه بی‌سر کن

کربلا با تو صفا دارد و بی‌تو سخت است            سختی راه، بر این خسته تو راحت‌تر کن

روضۀ جدّ غریبت شب جمعه باز است            باز روضه تو نخوان، فکر دل مادر کن

مادری از تَه گودال صدا زد، ای شمر            خنجرت را نکش و شرم زِ پیغمبر کن

خنجرت را بکشی، حنجر من می‌سوزد            فکـر بـد حـالی من، نـزد گـل پرپر کن

من نه، اصلاً تو بیا فکر حرم باش آخر            فکر زینب کن و فکر دل این خواهر کن

پیـش زینب، به حـسینم نزن انقدر لگـد            بدنش ریخت بِهم، رحم بر این پیکر کن

فکر نیزه نکن و از سر او دست بکش            لااقـل قـبل بـریـدن گـلـویش را تَـر کن

عاقبت می‌رسد آن منتـقـم خـون حسین            صبر کن، فکر خودت شمر در آن محشر کن

: امتیاز

مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : ناشناس نوع شعر : توسل وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هر صبح می‌کنم به ظهورت دعا بیا            ای آشـنـای خــلـوت هـر آشـنــا بـیــا

هر پنجره به روی شما موج می‌زند            ای روح پُـر تــلاطـم دریــا بـیـا بـیـا


ای در تو زنده تا به ابد صبر فاطمه            آقـا بـه حـق نــالـه خــیـرالـنـسـا بـیـا

دریـاب با تـصـدقـی این مـسـتمند را            ای حـضرت کـریم، عـزیـز خـدا بیا

از فرط مصیبت شده‌ام تحـبـس الدعا            بنـما خودت برای ظـهـورت دعـا بیا

از قـتـلگـاه ناله هل من مـعـیـن رسد            ای وارث حـسـین سـوی کـربـلا بـیا

طفلان تشنه حسرت عباس می‌خورند            ای سـاقی دوبـاره آن خـیـمـه‌هـا بـیـا

: امتیاز

مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

همیشه کوچه ما عطری از شما دارد            که آشـنـا بـه دلـش مـیـل آشـنــا دارد
بگو که جسم که را در بغل گرفتی که            دوبـاره روضه ما بـوی بـوریـا دارد


هزار شکر که مژگان به ما حواله شده            غـبـار پـای تـو تـأثـیـر کـیـمـیـا دارد

شبیه چشم شما سرخ می‌شود چشمش            کسی که چشم بر آن ریشۀ عـبا دارد
عـلاج تـشنـگی‌ام را فـرات هم نکـند            تـنــور سـیـنـه مـن داغ کــربـلا
دارد
به سینه
می‌زنم و حلقه می‌زنم بر در            در این معامله یک دست هم صدا دارد
دلـم هـوای حـرم کرده خوب می‌دانم            برات کرب و بلا را فقط رضا دارد
دوباره خرجی ما بی حساب زهرا داد            همیشه سفـرۀ گـرمش هوای ما دارد

: امتیاز

مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : جعفر ابوالفتحی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

کـی مـی‌کُـشـد مـا را فـراق یـار، آقـا            کی می‌شـوم لایـق به یک دیدار، آقـا

هر دفعه قلبت را به یک شیوه شکستم            امـا تـو بخـشـیـدی مـرا هـربـار، آقـا


راضی نشو لاغرتر از این باشم از داغ            لاغـرتـر از یک سـوزن پـرگـار، آقا

نزدیک دروازه سری بر نـیـزه رفته            در زیر پـای یک سه سـاله خـار، آقا

راحـت نمی‌گـوید سخـن با عـمۀ خود            لـکـنت زبان دارد در این گـفـتار، آقا

هر شب کنار عمه می‌خوابد ولی باز            بـا کـعـب نـیـزه می‌شـود بـیـدار، آقـا

من قـصد آزار دو چـشـمت را ندارم            کی می‌شـوم لایـق به یک دیـدار، آقا

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر و همچنین عدم رعایت شأن اهل بیت حذف شد، همانطور که در کتب منتهی الآمال ص ۴۸۳؛ اربعین الحسینیه ص ۲۳۳؛ تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین ص ۲۱۱؛ مقتل جامع ج۱ ص ۱۴۱، مقتل تحقیقی ص ۲۶۸، پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۳۰۴ و دیگر کتب معتبر آمده است داستان مسلم کچکار و سر به چوبۀ محمل زدن، مغایرت با روایت های معتبر است؛ این قصه اوّلین بار در کتاب نورالعین منسوب به اسفراینی جعل شده است جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

از خود نمی‌خوانم برایت روضه‌ها را            بـشـنو حـدیث از مـسلـم گچـکـار، آقا

وقتی سرش افتاد از نی دخترش گفت:            عمه بیا سـر را خودت بردار، آقا

مثل اسـیـران می‌برند این کاروان را            مـثـل کــنـیـزی بـر ســر بــازار، آقـا

مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : نعمیه امامی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای داغـدار سـاقـی عـطـشان؛ نیامدی            سوز دعای خـضر و سلیـمان نیامدی
یکـسـال هـم گـذشت امـام غـریب من            دل بی‌قـرار از غـم هـجـران؛ نیامدی


حافظ که گفت؛ یوسف گم گشته می‌رسد            نگـذشـتی از حـوالـی کـنعـان! نیامدی

تـنـهـا بـهــانـۀ دلِ تـنـگ و شـکـسـتـۀ            این جمعه‌های بی‌سر و سامان نیامدی
ما بی‌وفـا شدیم و دلت را شکـسـته‌ایم            بـشـکـسـته‌ایم عـهـد و پیـمان نیامدی!
خـنـجـر بـریـد لاله به لاله سر
از قـفا            سرها به روی نـیـزه پـریشان نیامدی
این روزها کـوچه پریشان شد از غـمِ            یاسی شکسته و در
سوزان ... نیامدی
شبگرد کوچه؛ شال عزا روی دوشتان            ای روضه‌خوان کـوثـر قـرآن نیامدی
کـشـتی بـساز نـوحِ زمـان و قـیام کن            مـا دل سـپـرده‌ایم به طـوفـان نیـامدی
پیـراهـنت به دست کدامین نسـیم ماند            حسرت‌نـشـین شـدند غـریـبان نیامدی

این خشکسالی از غم و اندوه مهدی است            ای لـحــظـه تـبـســم بــاران نـیـامـدی

: امتیاز

مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : مصطفی هاشمی نسب نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

لطف شماست اینکه گرفـتار مـاتـمـیم            در سـایه نـگـاه شـما زیـر پـرچــمـیم
گـمـراه می‌شدیـم اگر چـشـم‌تـان نبـود            از رحمت شماست اگر سینه می‌زنیم


گـفـتی بـیا و گـریه بـرای غـریب کن            گـفـتی که در حـسـیـنه هم نـالـه هـمیم
سهمی ز
اشک‌های شما رزق ما شده            دریـا دلیم و زنده از این اشک نم‌نمیم
مـادر
مرا ز مهر شما شیر داده است            مدیـون روضه‌های نفـس‌گـیر مـادریم
وقتی که آسمان و زمین گریه می‌کند            ما نیز خون جگر
ز مصیبات اعظمیم
با لـحـن دلـبـرانـه نـاحـیـه خـوانـدنت            تا لحـظـه ظـهـور شـما زار می‌زنـیـم
آقـا بــیـا
و غــصـه مـا را تـمــام کـن            ما غصه‌دار زینب و آن قـامت خـمیم
در
روزگـار غـیبت‌تان طـبق امـرتان            سربـازهای گوش به فـرمان رهـبریم
دنـیـای
غـرب راه به جـایی نـمی‌بـرد            وقتی که ما صحابه خورشید مشرقیم
آقـا چه می‌شـود ز دعای تو بنـگـریم            زوّار کــربــلایـیِ مــاه مــحــرمــیــم

: امتیاز

مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آقا دوباره برق نگاهت پُر از غم است            تندیس نور، بر تنـتان رخت مـاتم است
ای ماه مهـر و عـاطـفه، مـاه عـزا شده           
اوضاع آسمان و زمین سخت درهم است


در این دهه به یک دو سه روضه رضا مشو            یک عمر نوح گریه به جان شما کم است
هر جا که هیأتی‌ست به پا کعبۀ دل است            هر جا که دیده‌ای ست خروشان چو زمزم است
اول صـدای نــالـۀ زهــرا شـود بـلــنـد            مادر یقـین به گریه ز هرکس مقدم است
رخـصت بده ظهـور شما را طلب کنیم            از آن کـسی که اشـرف اولاد آدم است
یک کـربـلا نصیب دل سنگـمـان کـنید            این آرزوی
سینه زنان در دو عالم است

: امتیاز

مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : علی عباسی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

تفـسـیر عـشق، درس الفبای کربلاست            لب تشنه، خضر در پی صحرای کربلاست
باز این چه شورش است که درخلق عالم است            نـیـل فـرات تـشـنه مـوسای کـربلاست


عیسی به عرش رفت ولی روضه خواند و گفت            عریان به روی خاک، مسیحای کربلاست

بـایـد عــلــی شـود زکــریــای کــربـلا            وقتی که روی نی سر یحیای کربلاست

مجنون کجاست تا که ببـیند چه چشم‌ها            دنـبـال ردّ مـحـمـل لـیـلای کـربـلاست

بعد از گذشت این همه سال از شهادتش            خـلـقـت هـنوز مات معـمّای کربلاست

ای با خـبـر ز سـرّ مـعـمـا، شـما بـگـو
ای روضه‌خـوانِ ناحـیه،
آقا، شما بگـو

آهـی بـکـش، بـه بــاد بـده دودمـان مـا            شعری بخوان که شعله بیفتد به جان ما
صـمـصـام انتـقـام خـدا صبـرتـان دهـد           
یک شب اگر شما بشوی روضه خوان ما
تـاریـخ را ورق بزن، از کـربـلا بـگـو            برگـرد چـارده سده پـیـش از زمـان ما
این خون نوشته‌ای که تو خواندیش «ناحیه»            این بی‌کـسی که بـاد فـدایش کـسـان مـا
این روضه‌های بـاز
که با الـسلام‌هـاش            لـکـنت گـرفـتـه اسـت سـراپـا زبـان ما
شأن نزول کیست که خون گریه می‌کنی؟            ای‌کاش کـارد بگـذرد از استـخـوان ما
ارباب مقتل، عازم آن سوی
نیزه‌هاست
ای وای بر دلم سندش روی نیزه‌هاست
آقا نـوشـتـه‌انـد که جـدّت کـفـن نـداشت            گیرم کـفن نبود، چرا پـیـرهـن نداشت!
از پـایـکـوب اسـب سـواران شـنـیـده‌ام           
بردند روی نیزه، سری را که تن نداشت
پیچـیـده بود در خودش از آتش عـطش            داغی که داشت در جگر خود، حسن نداشت
انگـشتری که با خودش آورده بود کو؟            ای‌کاش هـیچ وقت عـقـیق یـمن نداشت
چشمی به چشم قاتل و چشمی به خیمه‌ها            همراه کاروان خود، ای‌کاش زن نداشت
حق با شماست، شام و سحر گریه می‌کنید
جای سرشک خون جگر، گریه می‌کنید

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

صـمـصـام انتـقـام خـدا صبـرمـان دهـد            یک شب اگر شما بشوی روضه خوان ما

مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

دوبـاره شـعـلـه بکـش دودمـان آدم را            که با تو زار بـگـریـیـم غـم محـرم را
چقدر بغض من امشب هوای تو دارد            که پـاره کـرده خـیال تو بـنـد قـلـبم را


کجایی و به کدامین سـتون نهادی سر            رسیده‌ای که بگریی هزار و یک غم را
نشـسـته‌ایم به گـریـیم با شـما تا صبـح            چه می‌شود بخری گریه‌های با هم را
کــنــار مـادر خـود زار مـی‌زنـی آقـا            به دست خاک دهی گـیسوان درهم را

برای آنکه شوم بیش از این عزادارش            بریـز روی سـرم خـاک‌های عـالـم را
شب نهم شده و روضه خوانی‌ش با توست            کمی نفـس بده این حـلـقـه‌های ماتم را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

برای آنکـه کـمی مثل تو شـوم امشب            بریـز روی سـرم خـاک‌های عـالـم را